مامو چی شدی تو؟
پنجشنبه سه تایی رفتیم ددر... چه عصر خوبی بود، اما جمعه؛ چه جمعه بدی بود! خیلی بد... از صبح تو تب داشتی... کم بود اما تنت داغ بود؛ شربت دادم بهتر شدی اما تا اثر می رفت دوباره... عصر شد، بردیمت بیرون، بازی می کردی و می خندیدی اما تنت داغ بود؛ به دکترای کشیک نمی تونم اعتماد کنم، ترسیدم ببرمت یه چیزی بگن که من جا به جا غش کنم یا یه تشخیص اشتباه... نمی دونم، دیشب تا صبح کنار خودم خوابوندمت... خواب که نه، تو ناله می کردی و منم گریه... وای از اون ساعتی که می خواستم دارو بهت بدم؛ چرا اینجوری می کنی؛ یه مامان وقتی می خواد به نی نیش دارو بده به اندازه کافی داغون هست، اینو درک کن، پس دیگه تو با گریه و مامان مامان صدا زدن حال این مامان نالان رو بدتر نک...
نویسنده :
مامان رادمهر
14:13